جدول جو
جدول جو

معنی فت کش - جستجوی لغت در جدول جو

فت کش
از توابع چهاردانگه ی شهریاری بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هفت کشور
تصویر هفت کشور
هفت اقلیم، تمام مناطق مسکونی روی زمین، هفت کشور. در باور قدما، ربع مسکون را به هفت اقلیم تقسیم می کردند، دنیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفت کش
تصویر نفت کش
خودرو سنگین یا کشتی حامل مخزن بزرگ نفت یا بنزین
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ پُ کَ دَ / دِ)
خواری کش.
- خفت کش منت کش، کلمات شماتت گونه ای است که بچه ها در وقت قهر کردن بهم می گویند
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
که نفت حمل کند. که بدان نفت را از جائی به جائی برند: کشتی نفت کش. تانکر نفت کش
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری که در 29 هزارگزی جنوب خاوری بهشهر و جنوب رود خانه نکا واقع است. جایی کوهستانی، جنگلی، معتدل، مرطوب و دارای 285 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و رود خانه نکا تأمین میشود. محصول عمده اش برنج، غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(هََ کِ وَ)
هفت کشور: بقا باد پادشاه دادگر و خسروهفت کشخور را. (سندبادنامه). رجوع به هفت کشور شود
لغت نامه دهخدا
(هََ کِشْ وَ)
هفت اقلیم. هفت قسمت بزرگ جهان قدیم:
زمین هفت کشور به شاهی تو راست
سپاهی و گاهی و راهی تو راست.
فردوسی.
به هر هفت کشور همی بنگرید
که آید نشانی ز بیژن پدید.
فردوسی.
پس آن جام بر کف نهاد و بدید
در او هفت کشور همی بنگرید.
فردوسی.
همیشه شاد و خندان باد و دلشاد
ملک محمود شاه هفت کشور.
فرخی.
مهتران هفت کشورکهتران صاحبند
هر کسی کاو کهتر صاحب بود مهتر شود.
فرخی.
گرفت از ماه فروردین جهان فر
چو فردوس برین شد هفت کشور.
عنصری.
ز بانگ بوق و هول کوس هزمان
درافتد زلزله در هفت کشور.
عنصری.
خرد را اتفاق آن است با توفیق یزدانی
که فرمان میدهند او را بر این هر هفت کشورها.
منوچهری.
بنا چون بی خداوندی نباشد
نباشد بی خدایی هفت کشور.
ناصرخسرو.
بدین هر چهار ای شه هفت کشور
نیاید کس از هفت و چار تو افزون.
سوزنی.
زآن سعادت که در سرت دانند
مقبل هفت کشورت خوانند.
نظامی.
وآن سراچه که هفت پیکر بود
بلکه ارتنگ هفت کشور بود.
نظامی.
بدین راستی بود پیمان او
که شد هفت کشور به فرمان او.
نظامی.
هفت کشور نمی کنند امروز
بی مقالات سعدی انجمنی.
سعدی.
شیراز و آب رکنی و آن باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است.
حافظ.
رجوع به هفت اقلیم شود
لغت نامه دهخدا
(بِ سَ دَ اُ دَ)
خواری کشیدن. منت کشیدن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خفت کش
تصویر خفت کش
رسوا زبونی پذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معرفت کشفی
تصویر معرفت کشفی
شناخت یابشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت کشور
تصویر هفت کشور
((~. کِ وَ))
هفت اقلیم، هفت زمین، کنایه از تمام کشورهای روی زمین
فرهنگ فارسی معین
تحمل خواری کردن، تحقیر شدن، سرشکسته شدن، شرمسار شدن، خفیف شدن، سرافکنده شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کشیدن چیزی روی زمین، کسی که چیزی را روی زمین کشد
فرهنگ گویش مازندرانی
وسیله ای جهت جا به جا کردن خاکستر، مسیر مستقیمی که گاو به هنگام شخم زدن طی کند
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در حوزه ی کارمزد شهرستان سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
بغل دیوار
فرهنگ گویش مازندرانی